Saturday, August 24, 2002

...بودا او را صدا زد و در حالی که گل را به او می داد، گفت:
-اين کليد را به تو ميدهم
-اين کليد چيست؟
-خنده و سکوت؛

Thursday, August 22, 2002

طوفان، همه چيز را پاک کرد و آرام گرفت.

Wednesday, August 21, 2002

Completely freed from yes and no
great emptiness charged within
no questions, no answers
like a fish, like a fool
آبشار، بيان کننده چيزی است که "همواره ديگرگون می شود و با اينهمه، هميشه همان است."
آرام
چشم بر دوخته اند
به تپه های دوردست جنوب.

Tuesday, August 20, 2002

آه ای حلزون، از کوه فوجی بالا برو، ولی آرام آرام...
انديشيدن به اينکه "من به خود نمی انديشم"، همچنان به خود انديشيدن است.