Saturday, August 31, 2002

کلمه ها، و جمله ها کنار هم چيده می شوند
تا سکوت و خلا بينشان توليد شود.
همه چيز را از خانه بيرون بريز
و منتظر آمدنش بمان.

Thursday, August 29, 2002

We come to this world alone
We depart it alone
This is illusion
I will teach you the way
Not to come, not to go

Wednesday, August 28, 2002

تنهائی
بی انجام، نامحدود
بر سطحی که شعله ور است، يک دانه برف هم نمی تواند بيفتد.
دميدن در نی بی سوراخ بسيار دشوار است.
سر آقای زانگ سفيد است، سر آقای های سياه.

Monday, August 26, 2002

در بهار آن سوی زمان
درخت خشکيده شکوفه می کند.
هيچ پيشه ور ماهر، نشانی به جا نمی گذارد.
همه تهی است.
ابله گونه استوار؛ استوارانه ابله.
قهقهه من تنها
آسمان و زمين را از جا می پراند.
تنها من از آن لذت می برم؛
مناسب هديه دادن به تو نيست.
در گفتگوی خوب، چيزی را توضيح نمی دهند.
نسيم سبکی کاج تنها را می جنباند،
صدايش که از نزديک شنيده شود دلنشين تر است.
وه که چه زيباست سخت کوشيدن، و کاری را از پيش نبردن.
از باد بزن ابريشمی، نسیم خنکی به ما می وزد.
Since I abruptly realized the unborn
I have had no reason for joy or sorrow
At any honor or disgrace